تسبیح

سبح لله ما فی السماوات و ما فی الارض

تسبیح

سبح لله ما فی السماوات و ما فی الارض

انسانهاى کوچک در آن بزرگ میشود، قطعا در آن سرزمین آفتاب در حال غروب کردن است.
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ ارديبهشت ۹۳ ، ۰۳:۰۸
سبحه

. . . البته حوادثِ روز به روز و نو به نو در انقلاب هست که باید به همه‌ى اینها رسید، لیکن آن را هم نبایستى فراموش کرد. یکى از همین چیزهائى که مربوط به جنگ است و از چیزهائى است که ذهن من را مشغول میکند، این جانبازهائى هستند که بعد از مدتى به شهادت میرسند؛ این خودش یک موضوع ویژه است؛ این غیر از شهیدى است که در جبهه شهید شده و درباره‌اش هم شعر گفته شده؛ این انسانى است که یک تجربه‌اى را گذرانده و رنجى را تحمل کرده، آخرش هم شهید شده. بگردید موضوعات اینجورى را پیدا کنید. همچنین در موضوعات مربوط به مرثیه، مرثیه‌ى سیدالشهداء و قضایاى کربلا. خب، انسان مى‌بیند زبان‌حالهائى که گفته میشود، زبان‌حالهاى زیادى است؛ البته ممکن است بعضى‌اش هم مطابق با واقع نباشد، یعنى چیزهائى نباشد که انسان بتواند آنها را تأیید کند؛ لیکن زمینه‌هائى وجود دارد. من مثلاً درباره‌ى مصیبت حضرت اباالفضل (علیه الصّلاة و السّلام) به نظرم میرسید که یکى از بخشهاى مهم و جذابى که میتواند این مصیبت را بیان کند، همان زبان حال مادر حضرت اباالفضل است؛ همان «لا تدعونّى ویک امّ البنین»، یا آن شعر دیگرى که به ایشان منسوب است. خب، این دو تا شعر است. البته اینها ترجمه‌ى شعرى هم شده، ترجمه‌ى خیلى جالبى نیست، خیلى قوى نیست؛ اما خود این یک عرصه است: مادرى است؛ صورت قبر چهار جوانش را که در کربلا شهید شدند، در بقیع میکشد و نوحه‌سرائى میکند و حماسه مى‌آفریند. همه‌اش اشک ریختن و تو سر زدن هم نیست - البته اشک ریختن هست، اشکالى هم ندارد - بلکه حماسه‌آفرینى است، افتخار به این جوانهاست. این یک عرصه‌ى خیلى خوبى است، که از اینگونه عرصه‌ها براى مصیبت خیلى باید استفاده کرد. یا توصیف بعضى از حالات روحى قهرمانان کربلا، از جمله شبیه آنچه که عمان سامانى گفته، که لحظات رفتن حضرت سیدالشهداء به عرصه‌ى میدان را تصویر میکند - حالا چقدر واقعیت دارد، من نمیدانم؛ البته روضه‌خوانها میخوانند - که حضرت زینب آمدند جلو، راه را گرفتند و گفتگوئى بین این دو بزرگوار انجام گرفت. عمان از این گفتگو استفاده کرده براى تشریح شخصیت حضرت زینب.

کاى عنان گیر من آیا زینبى‌
یا که آه دردمندان در شبى‌

که بعد دنبالش این است: «زن مگو مردآفرین روزگار». ببینید، از این مناسبت - مناسبت گفتگوى این برادر و خواهر - استفاده میکند براى اینکه شخصیت حضرت زینب (سلام اللَّه علیها) را تشریح کند. اینها میدانهاى مهمى است. یعنى شرح حالها و زبان حالها فقط بیان آن حالى که در آن لحظه قهرمان داستان دارد، نباشد؛ بلکه میتواند شرح خصوصیات او، شخصیت او، ظرافتهاى روح او و عظمتهائى که در وجود او هست، باشد؛ اینها همه میدانهاست . . .

۱۳۹۰/۰۳/۲۵

بیانات در دیدار جمعى از شعراى آئینى

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ فروردين ۹۳ ، ۰۱:۱۰
سبحه
و مراجع همگی صاحب فتوا شده اند
هر کجا کار گره خورد،میان روضه
متوسل به نخ چادر زهرا شده اند . . .
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ فروردين ۹۳ ، ۰۲:۴۸
سبحه
با من راه نشین باده ى مستانه زدند
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ فروردين ۹۳ ، ۰۲:۴۶
سبحه
جان به غم هایش سپردم نیست آرامم هنوز
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ فروردين ۹۳ ، ۰۲:۴۵
سبحه
یاعلی گفتیم و عشق آغاز شد . . .
..
۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ فروردين ۹۳ ، ۰۲:۰۱
سبحه

تسبیح - متن سروده آیه الله وحید خراسانی درباره حضرت زهرا صلوات الله علیها


اى بلند اختر که ناموس خداى اکبرى
عقلِ کل را دخترى و علمِ کل را همسرى
 
زینت عرش خدا پرورده دامان توست
یازده خورشید چرخ معرفت را مادرى
 
آن که بُد منّت وجودش بر تمام ما سوى
گشت ممنون عطاى حق که دادش کوثرى
 
تاج فرق عالَم و آدم بود ختم رُسُل
بر سر آن سرور کون و مکان تو افسرى
 
از گلستان تو یک گُل خامس آل عباست
اى که در آغوش خود خون خدا مى پرورى
 
مقتداى حضرت عیسى بود فرزند تو
آن چه در وصف تو گویم باز از آن برترى
 
در قیامت اولین و آخرین سرها به زیر
تا تو با جاه و جلال حق ، زمحشر بگذرى
 
بر بساط قرب بگذارد قدم چون مصطفى
تو بر او هستى مقدّم ، گرچه او را دخترى
 
کهنه پیراهن چو بر سر افکنى در روز حشر
غرقه در خون خدا برپا نمایى محشرى
 
با چه ذنبى کشته شد مؤوده آل رسول
بود آیا اینچنین، أجرِ چنان پیغمبرى
 
قدر تو مجهول و مخفى قبر تو تا روز حشر
جز خدا در حق تو کس را نشاید داورى
 
شمع جمع آل طه بضعه خیر الورى
دختر شمس الضحا و همسر بدر الدّجى
 
آفتاب برج عصمت گوهر درج شرف
لیلة القدر وجود و سرّ و ناموس خدا
 
آن که بنشاندش به جاى خود امام الانبیاء
وان که بُد آمینِ او شرط دعاى مصطفى
 
مبدأ جسمش بُد از اثمار اشجار بهشت
منتهاى روح پاک او حریم کبریا
 
ز آدم و عیسى نبودش کفو و مانندى به دهر
شد در اوصاف کمال او هم تراز مرتضى
 
در مدیحش عقل شد حیران و سرگردان چو دید
هست مدّاحش خدا، وصف مقامش هل أتى
 
پا ورم کرد از نماز و دست و بازو از جهاد
سینه او شد سپر در راه حق روز بلا
 
رفت از دار فنا بشکسته دل آزرده تن
آن که بُد آزردنش ایذاء ختم الانبیاء
 
گفت حیدر در غروب آفتاب عمر او
تار شد دنیا و روشن شد به تو دار بقاء
 
دختر خیر الورى و همسر فخر بشر
علم مخزون، غیب مکنون در ضمیرش مستتَر
 
لیلة القدر، نزول کل قرآن مبین
مطلع الفجر ظهور منجى دنیا و دین
 
آسمان یازده خورشید تابان وجود
روشن از نور جمالش عالم غیب و شهود
 
شمع جمع اهل بیت و نور چشم مصطفى
مهجه قلبى که آن دل بود قلب ماسوى
 
آیه تطهیر وصف عصمت کبراى او
هل أتى تفسیرى از دنیا و از عقباى او
 
تا قیامت شد به او روشن چراغ عقل و دین
منتشر از او به دنیا نسل خیر المرسلین
 
اندر آن روزى که وا نفسا بگویند انبیا
شیعتى گویان بیاید او به درگاه خدا
 
مصحف او لوح محفوظ قضاء است و قدر
در حدیث لوحِ او برنامه اثنى عشر
 
علم ما کان و یکون ثبت است اندر دفترش
نى سلونى گفته در عالم کسى جز همسرش
 
اوست مشکاة دو مصباحى که شد عرش برین
زینت از آن دو ، چراغ راه رب العالمین
 
میوه باغ وجودش حلم و جود مجتبى است
حاصل آن عمر کوتاهش شهید کربلا است
 
زینب آن اسطوره صبر و شجاعت دخترش
گوى سبقت برده در اسلام و ایمان مادرش
 
دامنش جان جهان و یک جهان جان پرورید
وه چه جانى که خداوند جهان او را خرید
 
خون بهاى خون او شد ذات قدّوس خدا
گشت کشتى نجات خلق و مصباح الهدى
 
منقطع شد وحى بعد از رحلت خیر الأنام
لیک جبریل امین بنمود در کویش مقام
 
بود امین وحى دائم در صعود و در نزول
تا گذارد مرحمى بر قلب مجروح بتول
 
دل شکسته بود و از هجر پدر بیمار بود
پشت و پهلو هم شکسته از در و دیوار بود
 
تسلیت مى داد او را ذات پاک ذو الجلال
تا بکاهد زان غم و آن رنج و آن درد و ملال
 
عطر و بوى و رنگ و روى و خُلق و خَلق عقل کل
ساطع و لامع بُد از آن بضعه ختم رسل
 
زین سبب روح القدس شد در حریم او مقیم
تا در آن آئینه بیند صاحب خُلق عظیم
 
زین قفس چون مرغ روحش رو به رضوان پر کشید
رفت جبریل امین و از مدینه دل برید
 
مرتضى آن قطب عالم لنگر دنیا و دین
عرش علم و روح ایمان و امیرالمؤمنین
 
آنکه در تسلیم و صبرش عقل شد مبهوت و مات
کرد در فقدان این همسر تمناى ممات
 
بود زهرا رکن آن رکن زمین و آسمان
رفت و ویران شد سر و سامان آن شاه جهان
 
صورتى کو خَلق و خُلق عقل کل را مى نمود
گشت پنهان نیمه شب در خاک غم، امّا کبود
 
ماهتاب آسمان عصمت و عفّت گرفت
کس نداند جز على آخر چه بگذشت و چه بود
 
دیده عالم ندیده زهره اى مانند زهرا
دخترى مادر نزاده کو شود اُمّ ابیها
 
شد خدا راضى به آنچه فاطمه راضى به آن شد
متفق شد در رضا و در غضب با حق تعالى

آیه الله وحید خراسانی
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ فروردين ۹۳ ، ۰۲:۰۴
سبحه

معمولاً هر شخصی در آخرین روزهای زندگیش و هنگامی که احساس می‌کند مرگ به او نزدیک شده است ، مهمترین سخنان خود را گفته و اساسی‌ترین سفارش‌ها را می‌کند .

ابن أبی قحافه نیز در آخرین روزهای عمرش ، سخنانی گفته است که شنیدن آن‌ها واقعیت‌های بسیاری را آشکار می‌کند ؛ هر چند که او حتی در این جا نیز از گفتن تمام حقایق خودداری کرده است ؛ اما همین اندازه‌اش نیز برای اثبات بسیاری از مسائل کفایت می‌کند .

وی در آخرین روزهای عمرش ، اعتراف می‌کند که دستور هجوم به خانه صدیقه طاهره را صادر کرده است . تعدادی از علمای اهل سنت ؛ از جمله شمس الدین ذهبی (748هـ ) در تاریخ الإسلام ، در تاریخ زندگی ابوبکر ، محمد بن جریر طبری در تاریخش ، ابن قتیبه دینوری در الإمامة والسیاسة ، ابن عساکر در تاریخ مدینه دمشق و ... چنین می‌نویسند :

عبد الرحمن بن عوف در بیماری ابوبکر بر او وارد شد و بر وی سلام کرد ، پس از گفتگویی ، ابوبکر به او چنین گفت :
أما إنی لا آسى على شیء إلا على ثلاث فعلتهن ، وثلاث لم أفعلهن ، وثلاث وددت أنی سألت رسول الله صلى الله علیه وسلم عنهن : وددت أنی لم أکن کشفت بیت فاطمة وأن أغلق علی الحرب .
تاریخ الإسلام ، ج3 ، ص118 و تاریخ الطبری، ج 2، ص 619، ج 3 ص 430 ط دار المعارف بمصر و الامامة والسیاسة - ابن قتیبة الدینوری ، تحقیق الزینی - ج 1 - ص 24 و تاریخ مدینة دمشق - ابن عساکر - ج 30 - ص 422 و شرح نهج البلاغة - ابن أبی الحدید - ج 2 - ص 46 – 47 و المعجم الکبیر - الطبرانی - ج 1 - ص 62 و مجمع الزوائد - الهیثمی - ج 5 - ص 202 – 203 و مروج الذهب ، مسعودی شافعی ، ج1 ،‌ ص290 و میزان الاعتدال - الذهبی - ج 3 - ص 109 و لسان المیزان - ابن حجر - ج 4 - ص 189 و کنز العمال ، المتقی الهندی ، ج 5 ، ص631 و ... .

من به چیزی تأسف نمی‌خورم ، مگر بر سه چیز که انجام دادم و سه چیزی که انجام ندادم و سه چیزی که کاش از رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) می‌پرسیدم : دوست داشتم خانۀ فاطمه را هتک حرمت نمی‌کردم هر چند برای جنگ بسته شده شود ... .

جالب این است که برخی از علمای اهل سنت ، به خاطر حفظ آبروی ابوبکر ، روایت را این گونه تحریف می‌کند :

أما إنی ما آسى إلا على ثلاث فعلتهن ، وثلاث لم أفعلهن ، وثلاث لم أسأل عنهن رسول الله صلى الله علیه وسلم . وددت أنى لم أفعل کذا ، لخلة ذکرها . قال أبو عبید : لا أرید ذکرها .

قال : ووددت أنی یوم سقیفة ...
معجم ما استعجم - البکری الأندلسی - ج 3 - ص 1076 – 1077 .
آگاه باشید که من بر سه چیز که انجام دادم غصه می خورم ؛ و سه چیز که انجام نداده ام ، و سه چیز که دوست داشتم آن را از رسول خدا می پرسیدم .

دوست داشتم که من فلان کار را نمی کردم !!! به علتی که آن را ذکر کرد ؛ ابو عبیده می گوید : من نمی خواهم بگویم ابو بکر چه گفت ( ولی می دانم )...
تصحیح ضیاء المقدسی :
ضیاء‌ المقدسی که ذهبی در تذکرة الحفاظ ، ج4 ، ص1405 و 1406 ، از وی با عناوین الإمام العالم الحافظ الحجة ، محدث الشام ، شیخ السنة ، جبلاً ثقة دیّناً زاهداً ورعا عالماً بالرجال ، یاد می‌کند ، این روایت را تصحیح کرده و می گوید :

هذا حدیث حسن عن أبی بکر .
الأحادیث المختارة ، ج10 ، ص88-90 .
این روایتی نیکوست از ابو بکر .
توثیق علوان بن داود البجلی :
ابن حجر عسقلانی و شمس الدین ذهبی ، بعد از نقل روایت پشیمانی ابوبکر ، اشکال سندی کرده و می گویند : علوان بن داود البجلی منکر الحدیث بوده است . ما در این جا به چند جواب اکتفاء می‌کنیم :

ابن حبان او را توثیق کرده است :

ابن حبّان ، در کتاب الثقات ، ج8 ، ص526 وی را توثیق کرده است که این خود بهترین دلیل بر وثاقت این شخص است .

توضیحی پیرامون شخصیت ابن حبان و متشدد بودن وی :
ممکن است کسی اشکال کند که ابن حبان از متساهلین بوده است و دقت لازم را در توثیق روات به خرج نداده است که این اشکال با چند دلیل مردود است :

الف : ابن حبان سرچشمه شناخت ثقات :

خود ذهبی در کتاب الموقظة ، ص79 می‌گوید :

ینبوع معرفة الثقات ، تاریخ البخاری ، وابن أبی حاتم وإبن حبان .
سرچشمه شناخت افراد مورد اطمینان کتاب تاریخ بخاری و ابن ابی حاتم و ابن حبان است .
در حقیقت ذهبی می‌خواهد بگوید که اگر می‌خواهید افراد ضعیف را از ثقه تشخیص دهید ، من شما را راهنمایی می‌کنم که به کسانی همچون ابن حبان مراجعه کنید ؛ چرا که او سرچشمه شناخت ثقات است .

این نشان می‌دهد که ابن حبان از نظر علمی در جایگاه رفیعی قرار دارد .

ب : ابن حبان از متشددین است :

بر خلاف آن‌چه برخی ادعا کرده‌اند ، ابن حبان ، مشهور به سخت‌گیری در توثیق است . خود ذهبی در میزان الإعتدال در باره او می‌گوید :

ابن حبان ربما قصب الثقة حتی کأنه لا یدری ما یخرج من رأسه .
میزان الإعتدال ، ج1 ، ص274 ، ترجمه افلج بن یزید .
ابن حبان گاهی آن قدر به شخص مورد اطمینان اشکال می گیرد ، انگار که نمی داند این چه حرف هایی است که در مورد او می زند !!!
و نیز سیوطی در تدریب الراوی به نقل از ابن حازم ، در جواب این مطلب که ابن حبان از متساهلین است ، می‌گوید :

وما ذکر من تساهل ابن حبان لیس بصحیح فإن غایته أنه یسمی الحسن صحیحا فإن کانت نسبته إلى التساهل باعتبار وجدان الحسن فی کتابه فهی مشاحة فی الاصطلاح وإن کانت باعتبار خفة شروطه فإنه یخرج فی الصحیح ما کان راویه ثقة غیر مدلس ... ولأجل هذا ربما اعترض علیه فی جعلهم ثقات من لم یعرف حاله ولا عتراض علیه فإنه لا مشاحة فی ذلک .
تدریب الراوی ، ج1 ، ص108 .
آنچه که در مورد تساهل ابن حبان گفته شده است ، درست نیست ؛ زیرا نهایت چیزی که گفته شده است آن است که وی روایت حسن را صحیح می شمارد ؛

اگر مقصود از تساهل وی این باشد که در کتاب او روایات حسن یافت شده است ، این تنها اشکال در اصطلاح ابن حبان است ( و نه به خود وی ) و اگر از این جهت به او اشکال شود که او شرط صحت را سبک گرفته است ؛ زیرا او در کتاب صحیح خویش از راویان مورد اطمینان غیر مدلس روایت کرده است ( و شرط بخاری و مسلم در مورد ملاقات و یا احتمال آن را مد نظر قرار نداده است ) به این علت عده ای به او اشکال کرده اند که او کسی را که مجهول است توثیق کرده است !!! ؛ اما بر او اشکالی نیست ( نظر او درست است ) ؛ زیرا این کار وی سبب اشکال بر او نمی شود .

هر منکر الحدیثی ، ضعیف نیست :

این که هر منکر الحدیثی ضعیف نیز باشد ، قابل قبول نیست ؛ چرا که این اصطلاح را در باره بسیاری از ثقات نیز به کار برده‌اند .

ابن حجر عسقلانی در لسان المیزان در ترجمه حسین بن فضل البجلی می‌گوید :

فلو کان کل من روى شیئاً منکراً استحق أن یذکر فی الضعفاء لما سلم من المحدثین أحد .
لسان المیزان ، ج2 ، ص308 .
اگر بخواهیم هر کسی که روایت منکری را نقل کرده است ، در ضعفا بیاوریم هیچ یک از روایت کنندگان سالم نخواهد ماند .
و ذهبی در میزان الإعتدال در ترجمه احمد بن عتاب المروزی می‌گوید :

ما کل من روی المناکیر یضعّف .
میزان الإعتدال ، ج1 ،‌ ص118 .
هر کسی که روایت منکر نقل کند تضعیف نمی شود .
بخاری ، از منکر الحدیث ، روایت نقل کرده است :

محمد بن اسماعیل بخاری در صحیح‌ترین کتاب اهل سنت بعد از قرآن ، روایات بسیاری را از کسانی نقل کرده است که همان اشخاص از کسانی هستند که اصطلاح «منکر الحدیث» در باره آن به کار برده شده است . این عده ، بیش از آن است که بتوان همه را در این جا ذکر کرد ؛ اما به اختصار به چند نمونه اشاره می‌کنیم :

1. حسان بن حسان : ابن أبی حاتم در باره او می‌گوید :

منکر الحدیث .

و ابن حجر می‌گوید :

روی عنه البخاری .
مقدمه فتح الباری ، ص394 .
2 . احمد بن شبیب بن سعید الحبطی : ابوالفتح الأزدی در باره او می‌گوید :

منکر الحدیث غیر مرضی ، روی عنه البخاری .
مقدمه فتح الباری ، ص383 .
منکر الحدیث است و مقبول نیست !!! اما بخاری از او روایت نقل کردهاست
3 . عبد الرحمن بن شریح المغافری : ابن سعد در باره او می‌گوید :

منکر الحدیث .
طبقات ابن سعد ، ج7 ، ص516 .
ولی در عین حال بخاری از وی روایت نقل کرده است .
مقدمه فتح الباری ، ص416 .
4 . داود بن حصین المدنی : ساجی در باره او می‌گوید:

منکر الحدیث متهم برأی الخوارج
با این حال بخاری از وی در صحیحش روایت نقل می‌کند .
مقدمه فتح الباری ، ص399 .
در نتیجه ، روایت از نظر سندی هیچ مشکلی ندارد و «منکر الحدیث» بودن علوان بن داود ، ضرری به صحت روایت نمی زند .

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ فروردين ۹۳ ، ۲۰:۱۵
سبحه

«... در این موضوع شکی نداریم که پیامبر بزرگ (ص)، بارها علی(ع) و ابوبکر را برای قضاوت همه ی مسلمین ، به ترازوی قیاس نهاد، تا آنان به چشم خود ببینند که در میزان عدالت ، آن دو هرگز برابر نیستند. وگرنه آیا معاف داشتن ابوبکر از خواندن سوره ی توبه ، برای کفار آن هم بعد از آنکه آن حضرت او را بدین کار مکلف کرد-امری طبیعی است؟ بعلاوه چرا وحی الهی پس از اینکه ابوبکر به نیمه راه رسید ، بر رسول گرامی نازل شد و دستور داد او برگردد. و برای انجام دادن آن مهم علی فرستاده شود؟آیا این عمل را کاری عبث، یا ناشی از اشتباه و ناآگاهی می توان دانست؟ یا مساله، وجه ثالثی دارد، بدین ترتیب که رسول اکرم احساس کرد که رقیب معارض و مخالف سرسخت وصی و ابن عم او(ص)، ابوبکر است و لذا به امر خداوند خواست که او را فرستد و پس از آگاهی همه ی مردم ، بازگرداند، و علی را-که همانند خود وی بود- اعزام دارد، تا بدین وسیله درجه ی اختلاف بین این دو شخصیت را برای مسلمانان آشکار سازد .و نیز مقدار این رقیب را بنماید که خداوند، در ابلاغ یک سوره ی قرآن برای گروهی، او را امین نمی شمارد، پس چگونه ممکن است خلافت و حکومت مطلقه را در صلاحیت او بداند؟»«سید محمدباقر صدر/فدک در تاریخ/ترجمه ی محمود عابدی»

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ شهریور ۹۱ ، ۲۰:۳۶
سبحه